واژه های حضور تو تمنای قلبی من تکثیر وجودت در فضای عاشقانه ی شعرهایم چه آهنگین بود وچه دلنشین تو آمدی وخانه ام رنگ بهار گرفت #علیرضا_ناظمی 3
در چراغ خاموش بهار قدو بالایت را تماشا می کنم حَظّ حضورت نگاه دزدکی من وتبلور آشنایی ها رخصت بده با چشمهایت سخن بگویم بارش شهابی مهربانیت را میزبان باشم و دامن به دستهای سخاوتمندت گره بزنم بگذار عاشقانه بگویم دوستت دارم #علیرضا_ناظمی 3
هوای ابری دی را هیچکس نخواهد فهمید اثر نمی کند در دل سنگ ، هیچ تگرکی من ایمان دارم به باور گل سرخ آبان آبادانی خواهد بود آذر گرما خواهد بخشید پرستو بر می گردد رنجِ بهمن پشت در است باید برای سازشِ با…
پریدن پرنده فارغ از رنج اسارت آرمان آزادیخواهی ست شاخه های ما اگر بشکند دوباره می شکفیم تا دست هایمان پنجره های رهایی را به سوی نور به سوی آزادی باز کند #علیرضا_ناظمی 3
مجازی بودی ودستهایت شبیه باران به شیشه می زد ولی من خیس می شدم پلک می زدی اما من از پشت عینکم بیکرانه تماشایت می کردم مهربان بودی ومن سخاوت تو را ذره ذره درک می کردم باران شدی باریدی ابر شدی سایه فکندی واژه…
پروازی به کرانه های نور از دل تاریکی همراه با فهم عمیقی از لذت و عاشقانه های پاییزی زمانی که من چشمهایم را بر می گیرم از شهریور برمی گیرم از آن غمِ همواره برمی گیرم از دهان دره ی واژه های درد در فصل…
شب هم متبرک است به نامت ودر اردوی چشمانت ماه خیمه زده تا بارغمی از دوش زمان بردارد حالا که در پیکره های زخمی عشق وزندگی را رعبی ست دهشتناک وافسردگی چیره شده است بر شاخساران چنارهای حوالی رود آمده ای تهمینه ی عرصه…
به وقت قرار وقتی عاشقانه ساعتها درامتداد پل سرک می کشی ومن متمایل به ساعت همیشگی راس ساعت پانزده پا می گذارم به محفل عاشقانه هایمان جایی که توایستاده ای با انبوهی لبخند ونگاهی تاراجگر تا نقشه های همیشگی ات هوش پران از سرم باشد…
خساست ایام هم نمی تواند در خیال ما چنبره بزند تا ما از دیدار هم رشک نبریم گشت وگذاری دونفره چراغ سبز لحظه ها یک میز مشترک نوشیدنی مشترگ وگرمای وجودی عشق اینها همه حادثه نیست دست اتفاق یک اتفاق بزرگ است وتفاهم کائنات تا…
شانه هایت مأمن آرامشم شد جایی که دریا دریا غم و بی حوصلگی های مدام در من رسوخ کرده بود آغوش تو ، پناهم شد و حالا چتری از بودنت بر سر من سایه انداخته ومن به این عاشقانه لبریز مهر سخت محتاجم دریاب مرا……