برای بستن ESC را فشار دهید

0 7
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شوق دلبرانه ی نگاهت تمنای عاشقانه ی چشمهای من و سرود نسیم دلکش حوالی تو اینها همه عادتهای صبحگاهی من است تو بنشینی آفتاب بتابانی جهان روشن شود ومن درپرتو نورافشان حضورت نفس بکشم سالهاست من هر صبح با ترنم مهر تو به خورشید صبح…

0 6
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

لبخندهای شیرین ودل انگیز دلخوشی های هماره ی هماره انگیزه های زیستی دوباره خیال انگیز بهاری بارانی ست که در فراخنای روزگار اکنون تبلور عشق را در کالبدی نوین به رخ روزگار فاصله ها می کشد تا اثبات کند دوست داشتن حادثه ای دلی ست…

0 4
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

چقدر با دیدن بهار شادمانه لبخند زدیم بی آنکه بفهمیم من یکسال پیرتر شده ام تو یکسال بزرگتر شده ای وعجیب قصه ای ست این زندگی چهره مان را سپید نقاشی می کند همه به هم زل می زنیم وبرای پیرسالی دیوانه وار آغوش وا…

0 12
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

تومی آیی از کنارپنجره عبور می کنی ودرمن روز دیگری می شکفد پروانه ها را همراه خود آورده ای یک دنیا زیبایی موهای قهوه ای شلوار جین کفش های اسپرت مانتوی آبی در تو هزار بوی سیب عطر می پراکند دورت را مه فرا می‌گیرد…

0 3
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دویدی میان خاطراتم وکل کشید بهار منزل به منزل درشعرهای سپیدم مادرم می گفت : به او بگو بگذار پرنده دستانت را ببوسد وحالا زمان آن فرا رسیده چشمهایت را از سیاره های سورچران آسمان برگردانی به سمت لالایی پنجره های باز خانه بگذار کبوتر…

0 4
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شاهد چشم های بارانی اش بودم با دیدگانی سرخ از انتهای کوچه درد می آمد ومن برایش دعا می کردم ودعوتش می کردم به شکیبایی پاهایش لرزان بود ودستهایش مملو از مهربانی به رویم لبخند زد می دانستم مثل قبل تحمل می کند این دردهای…