برای بستن ESC را فشار دهید

0 36
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

قوی باش شبیه ریشه های بامبو ونترس از بد حادثه که وجه اشتراک ما انسانها قدرتمند بودن است و تحمل و من سالهاست دراین بحبوحه ی رنج و انتظار نفس می کشم درهوای تو به داشتن امیدهایی تازه لبریز حس خوب خاطرخواهی چون ریشه های…

0 32
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

وقتی چشمهایت لمس می کند چیزی را به تعدد ارزش می یابد ودر رگه های حیاتش خون تو جاری می شود این را عابری گفت : که تو را دیده بود ومعنی عشق را می فهمید وحالا سالها گذشته وهنوز کتابهای من بوی تو را…

0 31
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

به کافه های شهر سرمی زنم با سری پر از شعر ودرمن هنگامه برپا نمی کند طعم هیچ قهوه ای مگر قهوه های تو که با آن  حس قشنگ ودوست داشتنی دستهای خیالت در جان ولوله برپا می کند هر روز عصر شبهنگام وگاهکاهی که…

0 41
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

درچارسوی انتظار جایی حوالی پنجره نزديک پیچک های موافق کنار بامبوهای مشتاق که شبیه من هر روز خود را آرایش می کنند برای تو من نفس می کشم به هوایت در هوایت راستی من چقدر خاطره دارم با تو  بامبوها  و پیچک ها…. #علیرضا_ناظمی 1

0 15
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شبیهیم به هم مسافران قایقی دراوج اضطراب روان به سوی مقصدی پراز هراس که بانگاه آفتاب خیس می شویم وغمزه های ماه به کام غصه می کشاند اشتیاق مان غم را مرور می کنیم واز تزاحم غصه ها عبور می کنیم به بانگ چاوش شبانه…

0 18
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شاهکار خلقت ؛تویی بانو با آن نگاه محزون دخترانه ات حوالی شامگاه چشمهایم و رد نگاه تو که ورود کرده به انتهای کافه بی صدا،یکرنگ ،خالص  از دهان واژه ها بلند است نامت وحوالی گردن آویز تو چشم می چرخد درست جایی که خط به…

0 14
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

صدای زنگ در می آمد تو بودی همراه خودت بهار را آورده بودی صدای گنجشک های عاشق را رقص پرستوها را واما من دل نازک‌تر از همیشه در را گشودم تو بی درنگ درآغوشم جا خوش کردی وگفتی: بهار است ؛ بهار من به دستهایت…