رها در پرنیان خیال رهیده از غمها رمیده از هرچه اندوه آشیانه بناکرده ای در سرخوشی های بی نهایت ومن چه بی صبرانه مشتاقم به دیدار تو حالا که غوطه وری در ژرفای خیال دلکش شعر وبا واژه ها نسبت داری آفتاب سلامت می کند…
من به تو فکر می کنم تو به دلتنگی هایت وهر دویمان به راز گل سرخ به فصل عطشناک آرزو به لحظه رسیدن ها به شور شاعرانه های عشق به وصال ودیگر هیچ… #علیرضا_ناظمی 2
از من به من نزدیکتر است مثل سایه سالهاست غم در یقه لباس من جا خوش کرده لباس خواب لباس مدرسه لباس دانشگاه لباس مجلسی لباس کار اصلا برهنه شوم شاید غم برود سایه ام آرام می گوید: نه… این ویروس لعنتی رفتنی نیست #علیرضا_ناظمی…
پاییز در حصار دستهای زمستان جایی میان سرما خانه کرده بود بهار را صدا می زد وبه سبزینه های نوروز چشم دوخته بود درست زمانی که بهمن بیداد می کرد #علیرضا_ناظمی 2
شبیه خط قرص نصف ونیمه نمی خواهمت سالهاست به نصف نان نصف لیوان آب ونیمی از تو اعتقاد ندارم تو درسینه من هستی درنیمه چپ تنم ومن سالهاست با من دیگر کامل تو زندگی می کنم #علیرضا_ناظمی 2
قرارمان پای سی وسه پل من ایستاده تو نشسته چشمهایمان روبه چهارباغ تبلوری بیافرینیم وعاشقانه ای که رمز بقای دوستی باشد در چهلستون خاطره #علیرضا_ناظمی 2
می بافد خیالش را به آشناییهای همیشگی ذهنش تجلی نور وآینه پیوند آب با آتش دوستی مودت با حسادت الفت سرخ با زرد وتلاشی مضاعف برای آرامشی توامان با خاطر خواهی که بستر ساز کوک ناکوک جلوه گری های ساعت و وقت وزمان است کو…
باد بوی پیراهنت را آورده است بوی حُسن یوسف ومن چه سهم دلخوشی دارم از این زندگی چشمهایم در هوای تو روشنا یافت دلتنگت بودم برایم از گلستان شاخه گلی به مهر فرستادی وعشق در دل من زنده شد زلیخاگونه ترنج برمی دارم آه ….دستانم…
دستت را به من بده از ماندن حرف بزنیم ودل بدهیم به اشتیاق به وصل وبا شعر پیوندمان را عمیق تر کنیم راز با کوچه بگوییم محبت را بین همه تقسیم کنیم شعف بنوشیم برای درختان لا لایی بگوییم وبه توافق بین دستانمان ودفترها دلخوش…
اشک شوق بود با قابی از لبخند آمیخته به سیمایت من به تصاحب این چکامه برخواستم واژه ها شعر شدند و حالا سالهاست رد لبخندت در چهر سپیدهای غرق شادی من جا خوش کرده اند #علیرضا_ناظمی 0