برای بستن ESC را فشار دهید

0 10
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

شبیه رعد شبیه باران شبی از دل حادثه آمد ‌و از نبض جولان سِترگ عمیقی مرا با خبر کرد احساسهایش گونه هایم را نَم نَم درنوردید چشمانم را به پنجره گره زد بارش شهابی واژه هایش  قلبم را به نَفَسش دوخت بی آنکه بداند من…

0 11
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دستی به نوازش بلند در انحنای عمیق عاشقانه ای که بوی محبت می دهد لبریز عشق لبریز شور لبریز عاشقانه ای از جنس حضور شرمناک و غمگنان در طلب آغوش چشمی که سالهاست به جاده خنکای دل را به شوق وصال گره زده شب و…

0 11
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

چقدر بار ملامت کشیده  تحقیر شدیم دراین راه ِ زاد و ولد عشق و عاشقانه های مدام به ما خندیدند گر گرفت تنمان شعف، شرافت،شور  وغوغای بیکرانه های مهرمان دستخوش آفات شد زندگی منطبق با خواست ما اداره نشد وحالا ما درایستگاه زمان منتظر قطار…

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

در سایه سار ناملایمتی ها آنجا که شولای غم برگرده روزهایت انداخته بود زمانه آمدم تا در ازدحام واژه های غم آلود معبری برایت باشم برای رهیدن از سلول سلول دردِ تا مغز استخوان فروکشیده و حالا در گرمای شهریوری این روزهای شاعرانه  به هیچ…

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

سنجاق کنید برگ برگ وجود مرا به شیرازه کتابها رها کنید بر شاخساران سرود آوارگی واژه هایم را در بند کنید انگورهای اشتیاقم را  در فصل انتظار تا همه بدانند من دلتنگ بودم دلتنگ کسی که شاعر چشمهایش هستم #علیرضا_ناظمی 2

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

چشمهایت بیکران مهر است  لبخند تو  شکوفه گل انار  می خندی  آستانه تحمل من چقدر کم است  دارد شعر می شود واژه هایم  دلتنگی را سطر اول نوشتم  واژه پرنده شد من با بال آرزو  به شهر شما سفری عاشقانه  خواهم داشت  فارغ از بعد…

0 10
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دستهایت پناه خستگی هایم شد در فصل برگ ریزان بی آنکه بفهمم عمق این قصه عاشقانه تنها از یک تردید شکل گرفت ومن مردی بودم مردد که کمر به نابودی خویش بسته  از گذرگاه شهریور فرار می کردم مهر را نفهمیده وحالا درست در لحظه…

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

توآهسته به من رسیدی وقتی تلاقی نگاه هایمان یکی بود وآفتاب سایه را تاشانه هایمان بالا آورده بود من هنوز آن شاعر سابقم که درشعرم از حرفهایم پا پس نمی کشم بگذار در چشم هایت اردو بزنم وهمینطور در دلت بشکن حصر تنهایی را بگذار…