بس کن بیا… وچتر بارانم باش … #علیرضا_ناظمی 5
کجا دیده اید بی دلیل لبخندها کدر شوند ودر مه آلود دقایق سرمایی سوزناک جان بگیرد ازکسی که نامش شاعر است… #علیرضا_ناظمی 5
لبالب ازسکوت می تازند بر احساس هایم واژه های شعر درست جایی که احساس تنهایی می کند ؛درونم #علیرضا_ناظمی 5
پنجره شاهد بود من چشمهایم را در رد قدم های تو جا گذاشتم واندک زمانی بیشتر نیست به خواب زمستانی رفته ام برای دیدنت در رؤیاهای صادقه ای که بوی پیراهن تو را درآن می شود استشمام کرد #علیرضا_ناظمی 6
به تصویر خرمالوها خیره می شوم وفکر می کنم به راز عشقی که میان ماست پاییز را بی گمانه دوست دارم مهرش را بیشتر تو را بیشتر وآذر را که به جانمان افتاده دراین هوای نفس گیر برگ ریز واین سردی جانسوز بگذار عاشقانه اعتراف…
کتاب می خوانم بوی عطرسیب می پیچد پنجره ای به پهنای افق به سمت نور باز می شود دلم کبوتر می خواهد تبسم کودکی و نسیم خنکی درهوای تو مرا از جنگل مخوف درد به یاریگاه واژه ها دستگیر باشید که چشمهایم شور بگیرد از…
دیدار تو وتماشای آن نمکینِ نگاه حظی بود بیکرانه به یک آن ،به یک باره وحالا من ایستاده ام خرسند از داشتن ستاره ای درآسمان وچقدر خوشایند است شب باشد و تو باشی و بوی کسی که غم را ببرد از کاشانه ات #علیرضا_ناظمی 4
دسته گل رز قرمز هیاهوی پیاده رو تماشای تو درآن روز بارانی چتر من قدم های مشترک مان کنار هم تعبیر خواب مادرم بود تو آمدی ونصف دیگرم کامل شد #علیرضا_ناظمی 6
فریاد شب بر ریشههای عمیق ما که درخاکند هولی می اندازد تاریک ودر گرگ ومیش آفتاب نزده ی سحر دلوی در چاه وارونه راه می رود با جسارتی عمیق ومن که چون ستاره های مختلف در شهر گرداگرد تو می گردم خریدارم به آهی جوانی…
چشم های های بسته من گلواژه های مهر تو و سایه سار وجودت تابیده بر من وه که من چه خوشبختم در این روزگار خالی از عطر یادها همنفسی دارم چون تو دلسپرده و خاطر خواه واین لطف کمی نیست جهانی با تو دراین ضیافت…