برای بستن ESC را فشار دهید

0 5
2
علیرضا ناظمی
2 دقیقه مطالعه

صف به صف صف بسته اند در آغوش چهلم ابدی مناظره های خیابانیِ بی انتها ،ولنگارانه  دردها را درقامتی بلند  در وسعت بیکرانه های انتظاری که لب تر می کنند تشتت ثانیه ها در کارناوال این روزهای تلخ وقتی رجز می خواند زجر در کسوت…

0 14
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دویدنت را میان چشم های کالم به فال نیک می گیرم سالهاست در تُرد نَرد درد زیسته ام بی آنکه بدانم دوست داشتنت راز سربه مهری ست لابلای سطرهای روزنامه که سربزیرانه باید آن را در پوشه ی تن پوش هایم پنهان کنم شرمزده از…

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

عهد بسته ایم که بمانیم از روز نخستین دیدار تا آخر آخرش راز دارِ هم برای هم گفتیم: مانند برکه باشیم وماه درآغوش شب وهیچ فاصله ای بین ما نباشد متحد ، یکدل   شبیه شعرهای بهم پیوسته ی بلند شبیه شعر های ناتمام #علیرضا_ناظمی…

0 7
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

دستهای خالی مرا دستهای تو پرمی کند من تازیانه خورده ی روزگارم که اندک نفسی مانده دارم درته گلو از سنت به مدرنیته کوچ کرده ام و بیزارم از حرف های تکراری که علاج هیچ دردی نیستند  منتظر سوت پایانم  تا جشن بگیرم این پیروزی…

0 8
1
علیرضا ناظمی
1 دقیقه مطالعه

تا چند  فاصله تا  چند  اشتیاق  وفراق  و غمان  به  دوش تا  چند مهر  دلبرو دلتنگ عشق او تا  چند روز  وسال تا  چند  ماه  وهفته و تا  چند ساعت و تا  چند ثانیه باشم  ؛ ولی  نباشی و من  بیقرار  تو لبریز  اشکهای مدام …

0 6
3
علیرضا ناظمی
3 دقیقه مطالعه

در پارک در قلمرو دپارتمان نگاه احساس خمودی می کند زنی با سرفه های کوتاه پیاپی ودرد سینه با خس خس های خسته از چرخ بازی روزگار درنگ های بیشمار واین دردوسر وراج لعنتی؛ دَرسر که جز همسایه آزاری “هیچی نیس “ وآغاز جنبشی به…