من آغاز توام درمن دیگری وقتی درچکامه ها عقلانیت سرک می کشد وسایه های سیاه درروشنای سپیدشعرها پا می گذارند هولکی روی سطرها تو نسبتت را با من بگو واز حافظه تاریخ رد شو رد تاریکی رابزن بگذار دیگران حدس بزنند که پیشتر ازاین هم…
حلقه های مهربانی آغوش باز رؤیا ساحت قدسی نگاه تو آرامشی توأمان با حظ تماشایی گیسوان تو رخ در رخ آفتاب شور آمدنت از بیکرانه ها افراشته قامتت در رزم واره دلکش حضورت دستی که به سمت تو دراز است دستی که از من برمی…
خیلی بهم ریخته بودم شبیه چنارها های کنار خیابان که به تن شان رمقی نمانده است یادت آمد ودر دل وجان تسلای خاطر شد بوی فنجان قهوه ی تازه تو اول صبح سلام های بی مانندت به وقت همدلی برای مخاطب خاصی که من بودم…
از دلشوره ها گاهی می پرم از خواب شبیه پرنده ای که آشیانه اش آتش گرفته بعد سهم چشمهایم گریه می شود درهوای دلتنگی وقتی یادت درذهنم آشوب می شود #علیرضا_ناظمی 2
جامانده احساسش در پاییز رازآلود یار ِغار ِ قرارهای عاشقانه ی من به زمستان بگویید دیرتر بیاید… #علیرضا_ناظمی 2
دلتنگ همیم شبیه دو خط موازی دور از هم درامتداد هم وچقدر سخت است میان ما فاصله تا کیلومترهاست آه از دست مجازی آه از دست مجازی #علیرضا_ناظمی 2
نیمکتی غبار گرفته دستهای خالی من پاهای سست شده ام ایستگاهی متروک وبوق قطاری که آرامم نمی کند… #علیرضا_ناظمی 2
افسرده درخیابان های بی سروته را می روم وهیچ ماشینی مرا به مقصد نمی رساند پیام هایم ناقص مخابره می شوند رد تگرگ درکوچه هاست زنانی دالان دار راهند ومن بی مقصد هوار شده ام سر هیجان های ناشی از دلتنگی وبغض حسادت کور کرده…
سرآمدن حوصله پای بیقرار ثانیه هاست حکایت من وقتی بی تاب، پیراهن دلتنگی می پوشم تا استشمام بوی تو در مغزم فوران کند فورا بی آنکه دست بشویم از دقایقی که در نابسمانی روزگار شبها وروزهایم را در هوای تو سرکردم ودریغ از یک لبخند…
چشم انتظاری خیلی ها هم بد نیست می نشینی به او فکر می کنی به لبخندهای همیشگی اش به سور دستان گرمش وبه پهنای صورت اشک می ریزی درست وقتی دلتنگش می شوی واینهمه زیبایی تماما از چشم انتظاری او می آید براستی اینهمه نعمت…