باغ رؤیاهایمان به بار می نشید آنگاه که درتبسمی ملیح جانبخشی دارند واژه های نگاهت در رزمایش ایثارگونه ی این روزها درپگاهی که به رسمی دیرینه کنار آتش منزل میکنی ومیهمان میکنی مرا به چایی داغی با چاشنی مهرت به قصد همراهی #علیرضا_ناظمی 0
لحظه های بیقرار من درپاگرد سالن با چشمانی ازانتظار لبریز دیده به راه آمدنت داستان ها دارند بیدلتر از کاناپه هایی که مست از بوی قهوه لب کارون می خوانند تا تو بیایی ومن باور کنم احساس های مشترکمان جواب داد ما بی هم نمی…
با آرامشی عمیق بر قالی احساس تکیه زده ای فارغ از هر نت ناموافق زخمه در دست می نوازی نت های دلخواهت را با ساز زندگی ودور می کنی اندوه را از کالبد تن از حوالی خویش از حوالی من #علیرضا_ناظمی 1
دلخوش به همین مقدار کم روبه سوی بهبودی قلب ها با رأفتی همیشگی چشم خود را گشوده به روی دنیای زیبایی ها ومن در ژرفای نگاه او نقشجهانی می بینم شکوهمند واستوار #علیرضا_ناظمی 0
مست از بوی قهوه می نشینم روبرویت و زل می زنم در حدقه چشمهایت ولمس می کنم دستهایت را آرزوهایم را نفس می کشم چقدر نزدیکم به تو وتنهایی چقدر دور است از من فاصله ها را پرکرده حضورت تنها می شویم با هم ویک…
تو با من همسفری همیشه بلکه از همیشه هم بیشتر ای همزاد قصه های من آرامشم را مدیون توام بگذار لطفا… بگذار محکم گره بخورد ریسمان ،عشق ،الفت دوستی ،شفت، همدلی بگذار در هم تنیده شود مهر، عاطفه، ایثار بگذار شور بگیرد چشم های زل…
لبریزی از چکامه های شور وساقدوش توست رایحه ی عطر باد صبا تو از مشرق می آیی آفتاب به فرمان تو می چرخد درخت، آینده، پرنده در تو نظر دارند برگها به اشاره تو از درخت می افتند وتو همان بانوی شور وصداقتی که ترجمان…
طعم دارچین حضورت چایی ِ دبشِ آرامش ِ تو وگل خنده های مستانه ات همه نوید بخش بهاراست در باور ترد پرستوها تو آمده ای تا مهربانی ات ترجمان لبخند باشد وسرور #علیرضا_ناظمی 2
هرچه سیاهی ست دوست دارم شب را موهای تو را در دل شب موهای تو را… همین پنج انگشت کافی ست تا نامت را در قلبم سیاهه کنم به نوشتن که می رسم زبانم بند می آید شاعر می شوم چقدر آستانه ی تحمل من…
درمه آلود ِ هوای زیستنم ایستاده ام بر پرتگاه محاصره پرپرم می کند انتظار واین بغض فرو خورده جان می گیرد از من بی تو #علیرضا_ناظمی 2