کتابهایم را بغل می کنم آغوشم گرم می شود از اساطیری حضور تو چقدر نام تو در…
به دریا پشت نمی کنم سالهاست اجداد من پشت درپشت از این بیکرانه روزی برده اند وحالا…
صف به صف صف بسته اند در آغوش چهلم ابدی مناظره های خیابانیِ بی انتها ،ولنگارانه دردها…
تو نور می تابی من دور تو می چرخم تو می چرخی من دور تو می گردم…
دویدنت را میان چشم های کالم به فال نیک می گیرم سالهاست در تُرد نَرد درد زیسته…
عهد بسته ایم که بمانیم از روز نخستین دیدار تا آخر آخرش راز دارِ هم برای هم…
