من تو را گم کرده ام حوالی کوهستان وقتی بهمن می ریخت از شانه های کوه و…
دوستم بدار همچون انار همچون شعر و مرا دست چین کن از باغ از درخت واژه ها…
در هوای بیقرار تو کوک می کنم ساز مهربانی را حالا که همهمه ی آوای گامهایت گوش…
دستهای خالی مرا دستهای تو پرمی کند من تازیانه خورده ی روزگارم که اندک نفسی مانده دارم…
تا چند فاصله تا چند اشتیاق وفراق و غمان به دوش تا چند مهر دلبرو دلتنگ عشق…
در پارک در قلمرو دپارتمان نگاه احساس خمودی می کند زنی با سرفه های کوتاه پیاپی ودرد…
