در غم انگیز غروبی دیگر دست درآغوش تنهایی کالبد خویش را بغل می کنم ودر ازدحام سرد…
تاپاسی ازشب هرشب بومی کشم گل های نرگس هواخواهت را سالهاست رفیق سردردهایم هستند گلهای دستچین تو…
شکاک نگاه می کنم به قدرت ابرها درچشمانم نگاهی پست مدرن چشمک می زند پاییز را دست…
از کنار پنجره حوالی شاخه های آغوش گشوده گلها تو را صدا می کنم به آمدن برای…
ببخش که دزدکی بیادت هستم مخفیانه دوستت دارم ودرسکوت ، دلتنگی هایم را برای تو شعر می…
بگو چند بهار دیگر صبوری کنم وبه آفتابگردان ها قول آفتاب بدهم و انتظار تو را بکشم…
