به رقص آمده اینجا، هوای مردادی به جوششی که در آن ردپای تو پیداست و باز تاب…
آمدنت، پس از فصلِ رفتنها در شبی رخشرَوانه از شیهههای بیقرار در چشمبندِ عشق، که از پرواز…
در فراسوی خیال تو پشتِ پنجرههایِ التیام —آینههایِ شکستهی آرزو— خمیده به ردِّ نگاهت در سایهسارِ مهرت…
در رگهایم میتپد قلبی که جای تو جا مانده است درآن تبِ تنِ تو، آتشیست که بر…
باید گذشت از پیچِ جادههای خاکی — از فاصلههای بیقِران از راهی که پا میدرد باید رسید…
ناگفته پیداست تو در هوای بهارینهی نگاه من گیسوهایت را بر شاخسارِ شب میآویزی و آغوش من،…