سبزه ها بوی بهار می دهند نوروز در راه است ومن در ژرفای دوست داشتنت بد جور…
مرا به اسارتی همیشگی می برد همای سعادت غارتگرانه ی گیسوان رها در باد تو تا خوشه…
هر چه باد هرچه دلتنگی هرچه پنجره سوسو می زنند در تقلای رسیدن به تو بگو از…
در تماشایم دامگه گل ها را در حوالی تو تا به تاراج برند از ابریشمین گیسوانت رشته…
به تو قولی نمی دهم که نتوانم عملی کنم باید سر وعده ام بمانم همانطور که تو…
از تنهایی حرف نزن واز رفتن دستهایم تو را لمس می کنند چشمهایم تو را می پایند…