صدای او را که میشنوم گریههایم آمیخته میشود با لبخندهایش از دور دستها دستهای شفقت او به…
از راه میرسی و ترسیم میکنی عشق ابدی مرا شبیه شاتوتهای زیر درخت که با قانون جاذبه…
پیش از آمدنت تنها بودم شبیه پنجرهای رو به ساحل در انتظار موجهای بیقرار گریزان از هر…
همیشه پنجرهای بوده که تو را به من و مرا به تو رسانده اینبار هم دلم گواهی…
باتو اُنسیدارم مشفقانه ازسالهای بسیار دور که نامتو را درکتابها خوانده ام کسی چه می داند شایدطلسم…
سَرَم پایین است شبیه تاکی که از برگهای زردش خجالت میکشد نمیخواهم دستهایم را به رهنِ آفتاب…

