به رؤیا میماند آمدنت و چه سهمی دارم من از این تبر نوروزی دلخوش به برگ ریزان…
گاهی بیدادگری به نگاهی وگاه بهاستغاثه ای از مهر همراه مانده ام درپیچ وخم کتابهایی ژولیده شعرها راچگونه…
با من به خیال کدام پروانه قدم زدی؟ که رویش ناله های مستش پرنده ای شد برخاسته…
در شبِ بیقرارِ شنیده های اندیشهام هزارن پل می زنم به لطافت سیمای مهتابی ات…
در تبسمِ تو، مهربانیِ چتر سحرگاه میدمد و واژههای نگاهم در عطش زلالِ کلمات، موج میزنند تا…
ومن به ابرهای پشت شیشه که نگاه تو را نوازش میکنند حسادت میبرم آنگاه که حالِ خود…