نامت راکه صدا میکنم و تو برمیگردی به اصل ادراک وجود شبیه قطاری که ریلهای خالی از…
این شعرها بندرگاه کلماتند درتنش آبی زمین وجالیز واین خاک خیابان خیس خورده ای است که به…
از دلتنگی به سوی تو کوچ خواهم کرد دلم می خواهد باران شوی وبباری بردستهای خالی من…
از روشنایی حرفی بزن که تاریکی چون رشته های نخ در تاروپودم قلاب بافی کرده نه اینکه…
اگر دربیداری بهسراغم نیایی گلهمند میشوم ازتو ازتو که سالهاست درحسرت دیدارت شبها وروزها را به سرشک…
ممنونم از راههاییکه مرابه تو رساند وفصل هایی که آمدنت را مرتکب شد دلخوشم به جرعه شعری…
