از سکوتش می شود فهمید به اندازه ی من مردد است موانع بین من و او یکی…
دستهایم گل می چینند از پیراهن شب من طلوع صبح را در حنجره زمان جستجوگرم خوشه های…
پنجره ها باز است من به سمت افق های دور در پروازم مغناطیس وجود تو هر روز…
قبض روح می شویم تا می رود این آینده موهوم بیاید رنگین کمانی از دردها پینه ی…
بس کن بیا… وچتر بارانم باش … #علیرضا_ناظمی 1
کجا دیده اید بی دلیل لبخندها کدر شوند ودر مه آلود دقایق سرمایی سوزناک جان بگیرد ازکسی…