قطار رفته بود من مانده بودم وآرزوهای محال ریل هایی سرد ویخی وایستگاهی متروکه حالا سالهاست چشم…
در دامن گلدان روئیدی جوانه زدی دلیل حال خوب من شدی وحالا من با هربار دیدنت لبخند…
من هر صبح با خیال دلبرانه تو از خواب بیدار می شوم به گل های رازقی پشت…
از تردید پرهیز کن ودلبستگی را بخاطر بسپار دراوج زندگی کن دراوج نفس بکش وشناسنامه ات را…
ضرب آهنگ گامهای تو در نُت موسیقی من هویداست تندتر تندتر کندتر کندتر بیا که تسلای خاطر…
همیشه تو پنهان بودی در رمزآلود بغض من در سکوت شعرهایم در فریاد چشمم در تپش…
فهم عمیقی ست درخت شدن درست مثل آبتنی در تشت خورشید در پاییزی که باد از کوچه…
در قهقرای کودک درونم مستانه ی نگاه تو هنوز آتش می افروزد به لبخندهای مکرر به غمزه…
پاییز به مرز هشدار رسید می خواستم ادامه دهم اما نشد هشدار در پی هشدار ومن در…