پا به پای تو با گامهایی استوار زیر باران زیر چتر چه حس مشترکی غرور زنانه همیشگی…
تصویرهای زنگار گرفته قلب هایی که از فرط تعب می سوزند عشق که خانه زاد شده دلتنگی…
این روزها حال شعرهایم خوب نیست دستهایم به نوشتن نمی رود ودر پرت ثانیه ها درگیرم با…
من … تماشای اینهمه خوشبختی ومجالی که تو برای عاشقانه هایمان فراهم کردی درنگی از نازکای تن…
به آستانه ی در به آستانه ی کوچه به آستانه ی راه نشسته ام دیده به در…
سفری رؤیایی تا آنسوی مرزها پیاده روی در شانزه لیزه هوای دلکش بودن من ” لوور” و…
کتاب شب گشوده می شود پاییز خرامان خرامان بساط رفتن جمع می کند من می مانم وتو…
مهربانانه درمن تکثیر می شوی وتمامیت احساست را به آونگ نگاهی در من میریزی نبض هایت شریان…
گرمم از گرمای اجاقی که تو برایم فراهم آورده ای دراین سرمای زمستانه ی منتهی به تنهایی…