واژه های حضور تو تمنای قلبی من تکثیر وجودت در فضای عاشقانه ی شعرهایم چه آهنگین بود…
در چراغ خاموش بهار قدو بالایت را تماشا می کنم حَظّ حضورت نگاه دزدکی من وتبلور آشنایی…
هوای ابری دی را هیچکس نخواهد فهمید اثر نمی کند در دل سنگ ، هیچ تگرکی من…
پریدن پرنده فارغ از رنج اسارت آرمان آزادیخواهی ست شاخه های ما اگر بشکند دوباره می شکفیم…
مجازی بودی ودستهایت شبیه باران به شیشه می زد ولی من خیس می شدم پلک می زدی…
پروازی به کرانه های نور از دل تاریکی همراه با فهم عمیقی از لذت و عاشقانه های…
شب هم متبرک است به نامت ودر اردوی چشمانت ماه خیمه زده تا بارغمی از دوش زمان…
به وقت قرار وقتی عاشقانه ساعتها درامتداد پل سرک می کشی ومن متمایل به ساعت همیشگی راس…
خساست ایام هم نمی تواند در خیال ما چنبره بزند تا ما از دیدار هم رشک نبریم…