از دلشوره ها گاهی می پرم از خواب شبیه پرنده ای که آشیانه اش آتش گرفته بعد…
جامانده احساسش در پاییز رازآلود یار ِغار ِ قرارهای عاشقانه ی من به زمستان بگویید دیرتر بیاید……
دلتنگ همیم شبیه دو خط موازی دور از هم درامتداد هم وچقدر سخت است میان ما فاصله…
نیمکتی غبار گرفته دستهای خالی من پاهای سست شده ام ایستگاهی متروک وبوق قطاری که آرامم نمی…
افسرده درخیابان های بی سروته را می روم وهیچ ماشینی مرا به مقصد نمی رساند پیام هایم…
سرآمدن حوصله پای بیقرار ثانیه هاست حکایت من وقتی بی تاب، پیراهن دلتنگی می پوشم تا استشمام…
چشم انتظاری خیلی ها هم بد نیست می نشینی به او فکر می کنی به لبخندهای همیشگی…
ما خانه ای اجدادی داریم ونسلی هستیم روبه فراموشی رفته گرچه هنوز بوی دود چراغ موشی در…
اردو زده ایم حوالی آشپزخانه درتنگناهای زمانه ی امروز نگاهم از کاناپه ها برمی گردد سمت تو…