قدم زدن در هوای تو را دوست دارم پاییزی لبریز از تو آذری ثانیه به ثانیه تو…
قدم زنان در حوالی تو چون پیچکی پیچیده در شاخساران وابستگی رد سرمای برف برگرده زمین صدای…
قسم به بغض بسته ی پنجره قسمبه مرکب ِقلم های شکسته به شُکوه لاله، شِکوه آلاله و…
با چشمانت به من لبخند زدی وکسی از من پرسید: راز این تبسم عاشقانه را #علیرضا_ناظمی …
شب آبستن چشمهایم می شود وقتی در تکاپو ماه و انتظار را مرور می کنم #علیرضا_ناظمی 2
تبسم می کنی آفتاب طلوع می کند تبسم تو مانندِ نسیمی ست که همهمهی شهر را خاموش…
سخاوت دستهای تو یک دنیا مهربانی هدیه ی محبت ودنیایی از عاطفه که ارزانی داشتی به من…
شکارگاه چشمهایت دراز دامنی شعر من و آن حجم دلبرانه ی تار به تار ستاره وار خیابان…
با آغوش باز به استقبال من آمد مرا بغل کرد شبی از نیمه گذشته در فصل شروع…