چکامه های عشق چکامه های شور تو از تبار رهن واژه های درد آمده ای سر بر…
از نا اهلی روزگار دوری کن ودر بسیط گستره ی مهر،عشقت را جار بزن خوب نگاه کن…
زنی لبریز مهربانی با چشمهایی لبالب اشک که پرنده بودن را هزار بار تجربه کرده است درکنج…
بوی رنگ بوی اِشغال خانه توسط قلم موها بوی مهربانی های لبریز آفتاب تو شبهای بی درنگ…
پناهگاه چشمهایم آشیان نگاه اوست درست همین نزدیکی لابلای ابرناکی شعرها کمی آنسوتر از آبادی نسیم که…
نوروز چند صباحی دیگر از راه می رسد وتو که نیستی من بهاری نخواهم داشت #علیرضا_ناظمی 2
ما درامر محالی قدم زدیم واتفاق ناممکن رخ داد شب در چشمانمان فرو نشست کرد ودر رجز…
تو رفته ای از کوچه دلم من هرغروب گریان لبخندهایم را شعر می کنم حرمان درد غریبی…
دهانم بوی واژه های حضورت را می دهد وبا نسیم آمدنت دکان غم ها تخته می شود…