صدای او را که می‌شنوم

گریه‌هایم آمیخته می‌شود با لبخندهایش

از دور دست‌ها

دست‌های شفقت او

به سمت من دراز می‌شود

هم‌نوا با اشک

با اهستگی سخنِ صبورانه‌ی سروها

و صدای پای کسی

در جوی روانِ این سال‌های رفته

رقص‌کنان می‌تازد بر شمایل شب

و در چهار جهت

باغ شعر آغوش می‌گشاید

با چاشنی تبسمِ گل‌واژه‌های مرغان مهربانی

و ولوله می‌کند در من

محبت ابدی باغبانی

در آخرین سطرهای اتفاقی ساده و پیچیده

در پیچ و تاب زلال بی‌قراری بوستان همدلی

#علیرضا_ناظمی

1

برچسب گذاری شده در: