آمدنت، پس از فصلِ رفتن‌ها

در شبی رخش‌رَوانه از شیهه‌های بی‌قرار

در چشم‌بندِ عشق، که از پرواز می‌ترسد

پای چراغانِ تاریکی

اشک‌خنده‌های گمشده…

و آواز جیرجیرک‌ها…

(مکثـی،‌ به درازای شبـ/تـا)

در پیشخوانِ سکوتِ سپیده

تا ناممکن‌ها

بال بگشایند

و آنگاه ماه

بر شاخه‌های مهر، میوه‌ی نور شود

وقتی که پرندهٔ سوخته‌ی من

در حلقه ی فریادِ خاموش

تـا می‌خواند…

و می‌بالد

#علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: