به سوی من دستی دراز است
همراه دسته گلی
که آمیزش عقل ودل می کند
ورکاب در رکاب احساس انداخته
در ذهن ناشکیب
دنیا را گلستان نشان می دهد
من از اسب زمان پیاده می شوم
در هیأتی از لبخند
دستهایت را می فشارم
وگلها را به رسم عشق
به رسم محبت
به خانه می برم
هوای دیده شرجی ست
برای تصرف دلم
کمی لبخند کافی ست
هجوم نگاهت جهانشمول است
به سمت من به غمزه ی آخرین نگاهت
تیر به چله نبر
من طاقت اینهمه را ندارم
بگذار نفس بکشم در هوای تو…
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها