نشستن من روبروی تو
در کُنج ِ دنج ِ اتاق
هوای ملایمِ تلاقیِ نگاه ها
دربُعد زمان
چشم انتظاری من
از خموشی پرده ها
و راز مگویی که عرصه را
بر شنیدن تنگ می کند
رسوایی آهسته ی باد
درست وسط معرکه ی تماشا
وسوسه ی چراغ مطالعه با آن نورنفس گیرش
آغوش باز کتاب
و سوسوی نگاهش
درست در سطر نخست
فصل سوم
کورسوی امیدی که فنجان
درتشتت ثانیه ها
حوالی مشام من دارد
دنیا دنیا حَظ وافر
که من از بودن در کنارت دارم
وقتی حتی سایه ها هم از من فرار می کنند
دقیقا جایی
وسط دقایق مهرورزی
در آشیانه ی مهربانی تو…
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها