از راه میرسی
و ترسیم میکنی
عشق ابدی مرا
شبیه شاتوتهای زیر درخت
که با قانون جاذبه
راهی پیدا کردند
به مقصد دلها
با چکمههایی سرخ
و زیبایی جادویی خاصی زنانه
و حالا
دوباره پاییز
میرسد از گرد راه
تو برای اولین بار
قدم میگذاری
به حیاط خلوت تهران
راه بندان میشود در سرچشمه
و سربازان شط رنج
به صف شده
دست از کارزار میشکنند
بوی جنگ میخوابد
و تنها چیزی که میماند
چشمهایی ست محو تماشا
محو تماشای پرچمی که بوی صلح دارد
تفنگها از دوشها پایین میافتد
مسافران مترو سلام نظامی میدهند
و عشق جولان
همه به ساعتهایشان نگاه میکنند
به قرارهای تازه
در ولیعصر
سید خندان
همه مشتاقند
چراغ قرمزها سبز شود
مثل آخرین ترمز تاکسی
مثل چشمبراهی ساکنان هفتحوض
مثل دست درازی من به جعبهی شیرینی
که برای نوید پیروزی جیغ میزنم
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها