غرورت را

چون سایه‌ای بی‌صدا

پیشکشِ اقاقی‌های کوچه کن

آنان که هر صبح پروانه‌وار

 بر گلدان نگاهت می‌نشینند

 و با روشنایی صبحدم

بال‌های سپیدشان را

در طلوع همیشگی چشمانت می‌شویند

و باد را

فراموش نکن

همان که عطرِ نفس‌های‌ تو را

از سینه‌ی گرم زمین می‌‌رباید

 و در مشتِ ابرهای عطشان می ‌ریزد

تبسم کن!

مثل چشمکی‌ که دلتنگی را

 به آسمان هدیه می‌کند

حالا که چمن‌ها

فرشِ سبزِ محبت را

در رد قدم‌هایت

بیصبرانه

گشوده‌اند…

وجای‌خالی‌تو‌در بسترآغوش آرامش من

خالی ست

تبسم کن!

به آمدنی ملیح

ازکوچه ی اقاقیا …

#علیرضا_ناظمی

1

برچسب گذاری شده در: