ساعت عاشقی از نو کوک شده است عقربههایش هر ثانیه را به نام تو زخم میزنند… و…
چقدر نزدیکیم و چقدر دور… من به این شباهتِ مشترک در تنگنای زمانهای افسردهحال که قاب پنجرههایش…
از کوچ ساحل آمدی دریای من سواره بر موج چشمم درتسخیر ِ امواج تپنده به هوای تنفس…
شب آبستن چشمهایم می شود وقتی در تکاپو ماه و انتظار را مرور می کنم #علیرضا_ناظمی 2
به رقص آمده اینجا، هوای مردادی به جوششی که در آن ردپای تو پیداست و باز تاب…
آمدنت، پس از فصلِ رفتنها در شبی رخشرَوانه از شیهههای بیقرار در چشمبندِ عشق، که از پرواز…
در فراسوی خیال تو پشتِ پنجرههایِ التیام —آینههایِ شکستهی آرزو— خمیده به ردِّ نگاهت در سایهسارِ مهرت…
در رگهایم میتپد قلبی که جای تو جا مانده است درآن تبِ تنِ تو، آتشیست که بر…
باید گذشت از پیچِ جادههای خاکی — از فاصلههای بیقِران از راهی که پا میدرد باید رسید…