پنجره ی بسته شب بوی گیسوی چکامه های تو ومن که با شاخه گلی به دست به…
جایی حوالی قاب نفس های نفس گیر تو درحجم عمیق یک خاطر خواهی دلچسب دلم رهسپار می…
به وقت ساعت همدلی می نشینم درانتظار به تأمل تماشای چشمهایت وقتی ساعت تندتر سپری می…
وزش ملایم باد گیسوی تو حس لبخندی نمکین سنج گوشواره های طلایی ات بوی شمالی شب آوای…
به قصد تماشا در ساحلی که تو را همیشه عصرها به یادم می آورد با دست هایی…
در خوابهای تردید دار تو دربستر محبت کبوترانه خواهم آمد وچشمهایمان آبستن بهار خواهد شد #علیرضا_ناظمی 2
لبخندهای تو افسون می کند آتش به دلم سالهاست شور می افکنی شعف می بخشی جان می…
خیلی مشتاق بودم به چاپ اولین کتابت وحالا در زمستانی سرد در ییلاقی ترین روز حسرت به…
در تنگنای روزگار در تنگنای حادثه دستی از آستین برآر به تکانش غباری از شانه ای لبخندهای…