به آستانه در ،به آستانه راه دیده پهن کرده ام به ذوق دست گشوده ام به شوق…
دلخوشم به شانه های گرم تو ودستهایت که همچون حصاری مرا درخود جای داده است پس از…
دسته گل زیبای تو عصری دل انگیز عطر خوشبوی پیراهنت و ساعتی که با تو سر شد…
دستهای تو دستهای من دستهای خدا بارش بی منتهای رحمت حق عاشقانه های مدام غزلی لبریز از…
واژه های حضور تو تمنای قلبی من تکثیر وجودت در فضای عاشقانه ی شعرهایم چه آهنگین بود…
در چراغ خاموش بهار قدو بالایت را تماشا می کنم حَظّ حضورت نگاه دزدکی من وتبلور آشنایی…
هوای ابری دی را هیچکس نخواهد فهمید اثر نمی کند در دل سنگ ، هیچ تگرکی من…
پریدن پرنده فارغ از رنج اسارت آرمان آزادیخواهی ست شاخه های ما اگر بشکند دوباره می شکفیم…
مجازی بودی ودستهایت شبیه باران به شیشه می زد ولی من خیس می شدم پلک می زدی…