فردا، روزی سرد خواهد بود و سنگین از ارتعاش پاییزی درختان و هوای کوچهی ما لبریز خواهد…
حرفها در دهانم نمیچرخید زبانم را گویی… و سرانگشتانم بودند که راوی قصه شدند از آسمان، تندباد…
آخرین خبر رویداد مهمی بود: تخطی عاشقانهای مدام شبیه نیش زنبور عسل در رگبرگ های گلها صحبت…
کاجها روایان قصهیعشقند در تبسم ملیح این روزهای درد و کلاغها جارچیان صبوری من و تو هستند…
صدای او را که میشنوم گریههایم آمیخته میشود با لبخندهایش از دور دستها دستهای شفقت او به…
از راه میرسی و ترسیم میکنی عشق ابدی مرا شبیه شاتوتهای زیر درخت که با قانون جاذبه…
پیش از آمدنت تنها بودم شبیه پنجرهای رو به ساحل در انتظار موجهای بیقرار گریزان از هر…
همیشه پنجرهای بوده که تو را به من و مرا به تو رسانده اینبار هم دلم گواهی…
باتو اُنسیدارم مشفقانه ازسالهای بسیار دور که نامتو را درکتابها خوانده ام کسی چه می داند شایدطلسم…
