به تماشا مشغولم از پشت قاب عینکم که شبانه روز تو را رصد می کند دردل این…
حوالی بامداد نگاهش در رصد مکاشفه ای همطراز دیده به دیده اش دارم؛عاشق وار طوری که درجانش…
زندگی بوی گلهای تازه ای را می دهد که همین الان از گلفروشی سرخیابان به دست بوسی…
سالها بعد … رهگذران خواهند فهمید فصل عبورت را … و رازِ طعمِ ملسِ انارهای باغ را…
بین من و او فقط عشق جاری ست لبریز از سکوتی که نمی گذارد فریاد بزنیم عمیق…
از دور نگاهت می کنم از نزدیک دستم را بگیر بگذار درمن جوانه بزند شور جوانه بزند…
کتابهایم را بغل می کنم آغوشم گرم می شود از اساطیری حضور تو چقدر نام تو در…
به دریا پشت نمی کنم سالهاست اجداد من پشت درپشت از این بیکرانه روزی برده اند وحالا…
صف به صف صف بسته اند در آغوش چهلم ابدی مناظره های خیابانیِ بی انتها ،ولنگارانه دردها…