مبتلایم به تو ودر تنگنای دلتنگی در خیال خودم درآغوش می کشم تو را وبی هوا هوایی…
ساعت شش وپنجاه وسه دقیقه است نمی دانم بگویم شوربختانه یا بگویم خوشبختانه به مزرعه سر زدم…
ایستاده ام درحاشیه خیابانی که بوی تو را دارد جایی که هوای تو را درآن استشمام می…
شبیه چنارها از هرسو دربرابر باد ایستاده ایم ودلیل ماندن ما شد عهدی ست که با بهار…
این را داروخانه دار نوشته بود بصورت جلدی استفاده شود فهمیدم فهیم است و ما چقدر سطح…
ای گنجشکها بشکند تفنگی که شما را عقیم می خواهد دعا کنید به دست هر آزارگری که…
پیرامون شهر رفتگران شب را جارو می کنند تا سپیده سربزند ما دست بوس خورشیدیم #علیرضا_ناظمی …
استبداد کلاغ ها رژه بر سنگفرش خیابان و رَدّ چکمه ها بر دامن شکوفه ها اینها داغ…
قرار تازه ما درهوای ابری ومه آلوده ی پاییز بغضی که تا گلوی فرضیاتم آمده وراه بند…