خیلی تنهایم شبیه زنی که هنوز نزاییده و دردها احاطه اش کرده اند در شبیخونی نابرابر #علیرضا_ناظمی…
هوای دلم را پرمی کند از عطر گیسویت هوای بهاری چابهار و پر میشود سبد سفرم با…
گوشه ی باز پنجره هوای گر گرفته خرداد عطر گلهای محمدی ومشام معطر من که به نامت…
دریا، ساحل ،آرامش و حظ عمیق دلخواه تو از رقصِ سبد سبد گلهای قرمز وسفید تب تند…
باغ رؤیاهایمان به بار می نشید آنگاه که درتبسمی ملیح جانبخشی دارند واژه های نگاهت در رزمایش…
لحظه های بیقرار من درپاگرد سالن با چشمانی ازانتظار لبریز دیده به راه آمدنت داستان ها دارند…
با آرامشی عمیق بر قالی احساس تکیه زده ای فارغ از هر نت ناموافق زخمه در دست…
دلخوش به همین مقدار کم روبه سوی بهبودی قلب ها با رأفتی همیشگی چشم خود را گشوده…
مست از بوی قهوه می نشینم روبرویت و زل می زنم در حدقه چشمهایت ولمس می کنم…