در خلوت ِ
حسِ لمسِ نگاهت
در آمیزشِ چشمها
دکلمههای دوستداشتنت
لببسته میگریند
در سرودی برای رستاخیز
و بانگی از سکوت
برای اشارههای همیشگی
بلوغ همنفسی ،مثلنسیمی در سحر
و تکرارِ خواهش هایدستانم
در عطرِ جاری گیسویت
تازه به تازه
اگر بخواهی!
خواهم گفت :
با نوازشی از نازِ تنَت
حیران در پرتِ حواس
به اشاره ی شانه ای
و چشم نوازی ِ
مهری که در گریه هایش شکوفه می دهد
از افراطِ خواستن
در هر سخن
گریههای لببسته ام جاری ست…
در جَلدِ آغوشت
و تبسمی که رهنمون است
شبِ بیدارِ اَمردادی
من و تو را
تا طلوعِ بی زمان خورشید
#علیرضا-ناظمی
نمایش دیدگاه ها