در خلوت ِ

حسِ لمسِ نگاهت

در آمیزشِ چشم‌ها

دکلمه‌های دوست‌داشتنت

لب‌بسته می‌گریند

در سرودی برای رستاخیز

و بانگی از سکوت

برای اشاره‌های همیشگی

بلوغ همنفسی ،مثل‌نسیمی در سحر

و تکرارِ خواهش های‌دستانم

در عطرِ جاری گیسویت

تازه به تازه

اگر بخواهی!

خواهم گفت :

با نوازشی از نازِ تنَت

حیران در پرتِ حواس

به اشار‌‌ه ی‌ شانه ای

و چشم نوازی ِ

مهری که در گریه هایش شکوفه می دهد

از افراطِ خواستن

 در هر سخن

 گریه‌های لب‌بسته ام جاری ست…

در جَلدِ آغوشت

و تبسمی که رهنمون است

شبِ بیدارِ اَمردادی

من و تو را

تا طلوعِ بی زمان خورشید

#علیرضا-ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: