فردا، روزی سرد خواهد بود

و سنگین

از ارتعاش پاییزی درختان

و هوای کوچه‌ی ما

لبریز خواهد بود

از دوردست‌های فاصله

شب‌ها ترسناک‌تر خواهند شد

و ستاره‌ها دیگر نخواهند رقصید

ماه دیگر حوصله‌ی زایش نور ندارد

و تگرگ،در کام آسمان

ریشه می‌دواند

مهتاب چارقد صبر از سر می‌کشد

و جهان،در استخر خواب‌های مرده

بساط شب پهن می‌کند

صبح دیگر بوی زندگی نمی‌دهد

تلفن زنگ نمی‌زند

و چرخش ساعت بر مدار ما نیست

ما غم نان نداریم

و غم امتحان

بعدازظهرها کوتاه‌تر می‌شود

ساعت پنج دیگر مزه‌ی سابق را ندارد

و دیگر هیچ‌کدام از ما

هوس توت نابهنگام نمی‌کند

انگار راستی‌راستی

جهان به پایان خودش نزدیک است

#علیرضا_ناظمی

1

برچسب گذاری شده در: