خداشاهد است

این ساختمان

دیگر فقط یک ساختمان مسکونی نیست

بزنگاه عشق است

ومهتاب هرشب بوسه باران می کند

پنجره های نازش را

از پشت ابرهای خسیس

من شاهد بارش شهابی ستاره ها

به قامت خیال تو بودم

ایستاده در بلندای سپیده غرقِ در تماشا

وآسمان را دیدم به پرده های اتاق

سلام می داد

و عشق را دیدم

که روشنای کلام درخت است

وقتی سوسو می زند

افکار مبهم پرنده

در گرمای خواب آلوده‌ی پریدن

من دوباره برمی گردم به ساختمان

به طبیعت بکر واژه های اورانوسی

وچشمهایت مرا مشایعت می کنند

هر بارشبهنگام

تا خریدار نازکای حریر تنت باشد

شهد شعرهای تنهایی ام

بلند شو از خوابِ جهان

و مراهم بیدار کن

#علیرضا_ناظمی

1

برچسب گذاری شده در: