به رودخانهای میمانی
که در گذرگاه زمان
پلی چوبی را عاشق خود کرد
شبیهی به درختی
که آخرین پرنده،شیدایش شده بود
و نگاهت
بیداری دو حس متضاد است:
گاهی لبخند
گاهی اشک
و من
در ترکیب این دو حس
شبیهم به آدمی که در مه مانده
شبیهم به برگی سبز
مانده بر درختان خزانزده
اما دست نوازشگر بادگونهی تو
آرامم میکند
یادت باشد:
زندگی،بریدهای از یک روزنامه است
که در آن،شاعری
جان میدهد
برای نوشتن از یار
و این، آخرین فرصتِ
تمرین دوست داشتن است
وقتی میتوانیم
تخیل را
بیصدا نفس بکشیم
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها



