ما ایستادهایم بر لبهی پرتگاهی از خاک
تا ریتمِ خاموشِ قرنها را با فریادِ خویش بشکنیم
و در هیاهویِ شکستنِ زنجیرِ رودها
نسلی را که آفتاب سوخت
به آغوشِ بارانی از جوانه بسپاریم
زخمهایمان
گُذرگاهِ درختان کهنسالِ این سرزمین است
که از ریشه تا شاخه
شکافِ سنگیِ تاریخ را با برگهای سبز میپوشانند
و ما هنوز
باران را به خاطر میآوریم
حتی وقتی
چشمهها به نامِ خشکسالی خوانده میشوند
آزادی
گندمزارها سرود بی صدای آگاهی اند
که هر بار
با وزشِ بادِ شالیزههای شمال
در حافظۀ خاک مزهِ مزه میشود
و انقلاب جاری شدنِ سیلابِ بهاری ست
که گلِ سرخِ شکفته در برف را
برسینه ی زخمی خیابان
درچین چشمان حافظه ی قرنها
نشانمان میدهد
خیابان هزار قدم گذشته ی تاریک
این بار هم؛ آواز را
از لانه های خالی پرندگان خاموش می دزدند!!
#علیرضا ناظمی
نمایش دیدگاه ها