دلتنگی
و دیگر هیچ…
دراسارت لباسهایم، دربُعد زمان
فقط سایهات، روی دیوارِ اتاقمان
با هرباد که ازپنجره می گذرد،میلغزد
خانه پرمیشود از عطرگلهای رازقی
میز پرفکت دونفره ی مان
و قاشقِ زرد استیل، کنارِ فنجانِ سردِ چای
نبودنت را یادآور می شود
و باز
هربار
بی هیچ درنگی
در گذرِ زمان از کوچهی اشتیاق
رویساعتکوک شدهی نیمه شب
صدای قدمهایت
از پلههای شکسته یخانه
می آید
و صدایت درتاریکیشب
بی مهابا…گُم می شود…
#علیرضا_ناظمی
نمایش دیدگاه ها