نهال ؛ حالا که تازه  قد کشیده است

آه ، دق نکند !چقدر تا ماه فاصله دارد

به کدام سو روانه باشم

نارون ها را به تماشا بنشینم

_از فرط عشق ثانیه_

و از فراتِ لبخندت

جرعه‌ ای از مهتاب بنوشم

بر لبِ دریای بی‌کرانِ اسطوره

بیا و در من از نو

غمها را درو کن،دارو بیاور، زانو بزن

مرا بنواز ، بنشین ، دردها را بنشان

از شانه هایم رنج ها را برگیر

شکوفه‌ی نارنج مرهم کن، و با ترحم…

لبخند بزن،

زبانی از شکوفه‌های ناشکفته بساز

باز هم به گیسوهایم دستی بکش

مرا از این سوگ لعنتی خلاص کن

قبول کن…

 پیش از ما هم…

در مه؛

آدم‌هایی

از دستِ ماه، غم نوشیده‌اند

زمان به عقب بر نمی گردد

نمازِ سپیده را برگلوی کبوتران

به نیایشِ بادها بسپار

ملالت را لابه‌لای بالِ پرستوها دفن کن

رخوت

پیش از آنکه برگ‌ها بریزند

در پیچشِ ماهِ مهر می‌میرد

غصه نخور:

دکانِ پیر فصل‌ها؛

پشتِ نخستین بارانِ پاییز

تعطیل می‌شود…

و ما از هم

_ تنها یک برگ فاصله داریم _

 #علیرضا_ناظمی

2

برچسب گذاری شده در: