حیران درکشاکش روزهای‌درد

برمی خیزم ازبستر واژه ها

بادی ازسمت نیستان می وزد

ومن دراستغاثه ی بارانی‌که‌نیست

لم می دهم روی‌کاناپه

دستهایم ولع نوشتن دارند

دارند برای تو

از حیرانی‌های من می‌گویند

در بادهای‌مخالف اردیبهشتی

صدایی درزیر وبم

خوابهای‌شورانگیزم

رویای شعرهای مراپاره‌می‌کند

من می‌مانم و

مشتی‌کاغذ

درروزهای‌رفته‌ای‌نیامده

ولبخندی‌که‌بر در یخ زد

 ودوباره فرشته ها

 شبح های مهربان خواب

شانه‌هایم را

به‌قصدبیداری

تکان دادند

بوی‌روسری‌ات

فضای‌خانه را پرکرد

واقعیت‌دارد

توآمده‌ای

این‌را بوی غذای تو

که‌درسالن پیچیده است

نوید می‌دهد

من برمی خیزم ازخلوت‌رؤیاهایم

تا تو بنشینی درمقابلم

اکنون‌که بعد از سالها

آمده‌ای

 تابا نسیم صبحگاهی‌نگاهت

لانه‌کنی در

شبهای تار شعرهایم

#علیرضا_ناظمی

0