به دیدارت خواهم آمد با انبوهی از گل وخرمنی از دوست داشتنت حتی اگر پشت اجاق آشپزخانه…
دلم می خواهد ؛جایی باشد من باشم ،او باشد جرعه شعری فنجانی قهوه ولبخند پاییزی زیبایش #علیرضا_ناظمی…
خانه مشترک ما اینجاست جایی که شعر هست وقهوه هایمان هیچ وقت سرد نمی شود #علیرضا_ناظمی …
شعرها حرف می زنند این را مادرم می گفت ودر دهانم واژه می گذاشت تا به حرف…
درست از جایی میان خاطره ها سرک می کشیم مابین فاصله وتا در سرمان شور شاعرانگی هست…
کنار آب تب تند غزلِ حضور تو نوشیدنی های مشترک مان احساس های مشترک مان و سلائق…
هرشب به هوای سیب سرخی از دست تو آغوش می شود تمام آرزوهایم باورکن سیب بهانه بود…
شاید این نوشته پیک سروش مهربانی باشد از رهگذی که ذره ذره در کنار گذر مهربانی چتر…
گاهی از آغاز آدمی تنهاست وآشیانه هرجا بگیرد همدمی نخواهد داشت اصلا عادت می کند به تنهایی…