تظاهر کن که با خیال من درآمیخته ای وبگذار رد عطرت در موهایم بماند حتی به قیمت…
نگاه من از پنجره نسیم دلکش حضورت وبوی گل های نرگس که مست می کند تمام شامه…
خوشحالم که توهستی وهرشب دست واژه هایت را می گیری به خانه ی من می آیی برایم…
کتابهایم راکه ورق می زنند عطر نام تو درهوا پراکنده می شود گویی بهاراست و فصل اردیبهشت…
آتش عشق درونم را هیچ آبی سرد نمی کند مرا به جرعه آبی مهمان می کنند غافل…
بهارم را رد گام های تو جاودانگی بخشید زمانی که درفصل درنگ در هیاهوها هوهوی باد زمستانی…
دستهای تو … کان سخاوتند و آرامش وجودی مرا سبب من به پروانگی دل خویش ایمان دارم…
تو آمدی بی آنکه بفهمی درمن کارزار شعر شکل گرفت دلتنگی لباسی نو پوشید ودستهایم لکنت گرفتند…
موسیقی چشمهایش گیرا بود وهُرم نفس هایش را می شد درهوای کوچه حس کرد لباسهایش رایحه ی…